سلام دوستان خوبم
این داستان کوچولو را از دست ندید.......
.....ابراز عشق......
در یک روز برفی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود ،بیمار شد .شوهر او که راننده موتورسیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل
کالا در شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود
کرد.
زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد، که ناگهان شوهرش گفت:
مرا بغل کن.......
زن پرسید: چه کار کنم؟
و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد ،با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود.
به نیمه راه رسیده بودند ،که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید:
چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.
زن جواب داد:
دیگر لازم نیست، بهتر شدم...... سرم درد نمی کند......شوهر همسرش را به خانه
رساند، ولى هرگز متوجه نشد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر
احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را
خوب کرده است.
......عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد........
.....فاصله ابراز عشق دور نیست،فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید...
این داستانک زیبا را" آقای محمد صادق"برام ارسال کرده از لطفش ممنونم ......
این هم آدرس وبلاگش هست دوست داشتید سر بزنید...... ♥عشق♥
منو بغل کن
وای
چه قد قشنگ بود اشکم در اومد!
ازمحبت خارهاگل میشود
مریم خانوم به ایمیلت سرزدی عزیزم؟
سلام نازنین جون بله سر زدم از شما پیامی نرسیده ولی من برات پیام دادم اگه توی جعبه دریافت نیست توی spam را ببین ممکنه اونجا باشه
سلام عزیزم خوبی؟؟
اومدم یه سری بهت بزنم ویه سلامی بکنم که لطف و محبتت رو نسبت به خودم دیدم اونم گذاشتن اسمم به عنوان دوست مخصوصت توی لینک دوستات واقعا" نمی دونم چی باید بگم گلم
امیدوارم لیاقت این همه محبت تورو داشته باشم عزیزم
سلام مامان آفتاب خواهش می کنم لیاقت شما خییییییلی بیشتر از اینهاست این در حد توانایی من و وبلاگم هست ....
ممنون از حضور و نظرت دوست خوب وعزیزم
سلام خیلی جالب واحساسی بود قلاب بافی تون هم قشنگه خانم هنرمندددددددددددددددددددددددددددددد
سلام مریم جون ممنونم
خیلی رمانتیک بود مریم جون
واقعن لذت بردم
همه آدما همینطورن
بنظرم اگه این داستان رو با یه زن شهری مدرن تو سانفرانسیسکو هم می ساختن بازم نتیجه مشابه داشت
بنظرم اگه نویسنده این داستانک به عمق عشق و عظمتش پی برده بود هیچوقت کاراکتر اصلیشو زن روستایی نمیذاشت
درست نمیگم؟
سلام مریم بانو به نظر من این کاراکتر به خاطر این انتخاب شده که خانم ها وآقایون روستایی چون خیلی سرشون گرم کار وبیرون از خونه است کمتر به ابراز محبت می رسن .......البته نظر شما هم محترمه گلم
سلام مریم خانووووم
از قسمت جعبه سازی ها خعلیییی استفاده کردیم
خعلیییی بیشتر ممنون
خدا خیرت بده
سلام قابل شما را نداره موفق باشید
دنیای زن ها و مردها خیلی خیلی باهم تفاوت داره. گاهی فکر می کنم کاش بتتونم بیشتر اوقات در مقابل کارهای شوهرم سکوت کنم تا هم خودم بیشتر عصبی نشم و هم اون بی خیال تر نشه.
سلام عشق همیشه عشق می افرینه.....بدون دلیل عشق بورز تا همیشه عاشقت باشند
تمایل دارم لینکتون کنم توو وبلاگم..
موفق باشی مریم جونم
سلام ممنونم
دختر بد!


یعنی تو این قصدو نداری که لینکم کنی.....
ماماااان ببین مریمُ...