سلام دوستان
داشتم دنبال یه مطلب توی وب می گشتم رسیدم به یه وبلاگ به نام "خانواده آسمانی" که این مطلب توش بود من خیلی دوستش داشتم برای همین براتون اینجا نمایشش دادم ......
بسم الله الرحمن الرحیم
یک وقتی ما( حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریشسفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرینترین نمازی که خواندم این است...
گفت در اتوبوس داشتم میرفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب میکند یادم آمد،نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفتم برویم به راننده بگوییم نگهدار، گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمیدارد، گفتم التماسش میکنیم، گفت نگه نمیدارد، گفتم تو به او بگو، گفت گفتم که نگه نمیدارد، بنشین! حالا بعداً قضا میکنی.دیدم خورشید غروب نکرده است و گفتم بابا خواهش میکنم، پدر عصبانی شد، گفتم که آقاجان میشود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم،
گفت خوب هر غلطی میخواهی بکن.
میگفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد، زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون، دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت،
قرآن یک آیه دارد میگوید کسانیکه برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها میگذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرینکاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمیخواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها میگذاریم.
شاگرد شوفر(راننده) نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو میگیرد، گفت دختر چه میکنی؟ گفت آقا من وضو میگیرم ولی سعی میکنم آب به اتوبوس نچکد،میخواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم.
شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو میگیرد، راننده هم همینطور که جاده را میدید در آینه هم دختر را میدید، هی جاده را میدید، آینه را میدید، جاده را میدید، آینه را میدید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم میخواهی نماز بخوانی؟ من میایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان،
آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه میگویی وایسا او برای یک سیخ کباب میایستد، برای نماز جامعه نمیایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر میگفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسیها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه ارادهای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، میگفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز میخوانند.
سلام.
بهترین وبلاگ های به روز شده رو لیست کردم می خوام شما رو هم اضافه کنم اگه تمایل داری به آدرسم بیا و از این فهرست برای تبادل لینک استفاده کن.
ممنون
سلام باشه انشاالله
واااااای خدای من خیلی قشنگ بود
خیلی بدلم نشست
گاهی پیش میاد میخام یه کاری کنم ، اولش میگم نماز بخونم، بعد برم سراغ اون کارم
خداشاهده پیش اومده که وقت هم نداشتم، ولی نماز که خوندم انگار وقت اضافه آوردم!!!!!!
نمیخام جانماز آب بکشم و یا بگم خیلی آدم خوبیم ولی بخدا اینو هزاران بار تجربه کردم و با چشم دیدم!!
مرسی از این مطلب قشنگت مریم جونم
سلام عزیزم بله هممون یک جورایی خاطراتی داریم از نمازهای شیرین ...
موفق باشی و سربلند
سلام مریم جون کجایی نیستی بیا آپم
ممنون
سلام عزیزم آمدم خانمی
سلام
از وبتون خوشم اومد. مخصوصا مدلای قلاب بافی که گذاشته بودی
واقعا بی نظیر بودن. خوشحال میشم با هم ارتباط داشته باشیم.
اجازه هست لینک کنم؟
سلام محبوبه جان خواهش می کنم خواهر
سلام عزیزم ، وب خوبی دارید واز خواندن مطالب آن ومخصوصااین مطلب خیلی بهره مندشدم،شماهم باافتخاربه جمع دوستان کلاس عاطفه ها پیوستید[گل]
سلام سپاسگزارم
مطلب زیبایی بود فقط بگم که آدم از شنیدن چنین داستان هایی فقط از خودش و خدای خودش خجالت میکشه که چرا بعضی مواقع همه رو تو دنیا راضی نگه می داریم الا خدا...
سلام قاصدک جون امیدوارم که با دیدن و شنیدن این داستانها بتونیم اشتباهاتمون را کمتر و کمتر کنیم انشاالله
واقعا قشنگ بود
ای کاش هممون از این کوچولو درس بگیریم